محسن توحیدیان ▪️
نگاهی به داستان تجسم شوربختی اونهتی
▪️ داستانهایی را که در بندرگاهها میگذرند دوست دارم. داستانهای بندر بیقرارم میکنند. همیشه چیزی جادویی و کسالتبار در آنها هست. غمی که موجهای بیامان دریا نمیتوانند آن را با خود ببرند. تاشی از جادو و خیال که افقِ بعیدِ ممتد در روزهای آرام با خود دارد. وهمی که شبانه با بوی ماهی و شرجی در میآمیزد. بندرگاه بوی رفتن میدهد و شخصیتهایی که آنجا در یک معطلی پوچ و بی سر و ته شب و روز میکنند، بخشی از هویت شهرهای ساحلی را میسازند. بندرگاههای داستانهای «ساعدی»، بندرگاههای داستانهای «محمود» یا بندرگاه پرحادثهی «داشتن و نداشتن»، بندرگاه غریب رمان «زنگبار یا دلیل آخر»ِ «آلفرد آندرش» یا بندرگاه آرام و دلگیر داستان «تجسم شوربختی»ِ «خوان کارلوس اونهتی».
اگر اسم اونهتی را از روی تجسم شوربختی بردارید، محال است خواننده بفهمد که نویسندهی آن امریکایی نیست. داستانهای اونهتی بسیار به سنت داستاننویسی امریکا نزدیکاند. او در بیان پوچی و بیهودگی زندگی شخصیتهایش و همچنین بدبینی بیاندازهای که در داستانهایش موج میزند، به نویسندگان امریکایی شبیهتر است. با این همه قدرت اونهتی در آمیختن فانتزی و واقعیت است. او این بال پرواز امریکای لاتینیاش را به بدن غربیاش چسبانده و نتیجه، دنیای شگفت داستانهای اوست. تجسم شوربختی با تصویری ساده و به یادماندنی آغاز میشود:
«دختر سوار بر دوچرخه توی جاده پیدایش شد و بیدرنگ در پشت اتاقک چوبی که خالی بود و با نوشتهای به خط سیاه بر بالای صندوق پستیاش تزیین شده بود، از نظر ناپدید شد. محال بود که دست کم روزی یک بار به آن نوشته که با وجود تازیانههایی که از باران، رطوبت و بادِ دریا خورده بود رنگ و رویی مغرور و برقی ماندگار داشت، نگاه نکنم. نوشته این بود: خلوت من.»
بندر خیالی «سانتا ماریا» که نخستینبار در داستان «یک زندگی کوتاه» خلق میشود، بیشباهت به «یوکناپتافا»ی «فاکنر» نیست. سانتا ماریا در اغلب داستانهای اونهتی جایگاهی است برای فراموششدههای بیسرگذشتی که به شکلی ساده از بودن درد میکشند.
▫️ شاید این عکس مربوط به سال ۱۹۷۴ باشد. سالی که دیکتاتوری نظامی اروگوئه، «خوان کارلوس اونهتی» را دستگیر و در یک آسایشگاه روانی زندانی کرد. در همان روزها نامهای سرگشاده با امضای نویسندگانی چون مارکز و یوسا به مقامات وقت اروگوئه نوشته شد و در آن خواستند که نویسندهی بزرگ امریکای لاتین بدون قید و شرط آزاد شود، اما چنان که رسم است، این نامه در برابر یکدندگی استبداد، گرهی باز نکرد. اونهتی در سال ۱۹۳۹ رمان «مغاک» را نوشت. این رمان را نخستین رمان راستین امریکای لاتین و نقطهی آغاز رئالیسم جادویی میدانند.