یانیس ریتسوس ▪️
ترجمهی محمدعلی سپانلو ▪️
مردی واقعن شگرف، با نگاهی دیگرسان و رفتاری دیگرسان
در بدنش (به یقین میدانستیم) نه خیالها نه تصویرها
بلکه اشیا را بر هم انباشته بود
کوهستانهای پوشیده از کاج، تپهای در سه ردیف، درختان زیتون در دامنهاش
اسبی سرخ، پلههای کندهشده در دل صخره که راه میبرد بهسوی خانهای که اجاقش دودناک است، و باز دو جام در سینی سیمین.
وقتی اسیرش میکنند، او خود را از کوهستان کاجپوشش (در بدن خودش) بالا میکشد
روی سنگی مینشیند
به دریا مینگرد
و برگ پهن چناری را بر زانوانش مینوازد
گویی نامهای را که از خشم یا اندوه در دست مچاله شده باشد صاف کند.
یاد و خاطره عمو سپان گرامی
I was very pleased to find this site. I wanted to thank you for your time for this particularly wonderful read!! I definitely savored every little bit of it and i also have you book-marked to see new stuff in your site.