محسن توحیدیان ▪️
مالیخولیای مقاومت در هر اقتباسی به چیزی دیگر بدل میشود. این کتاب، و فیلم هارمونیهای ورکمایستر ساختهی بلا تار، هردو سازههایی دیگرگون از وحشت مرموز فروپاشی ساختارهای سیاسیاند. بلا تار آخرزمان جاری در کتاب کراسناهورکایی را که هجوم کند و پیوستهی کلمات گریزان از بند جملههاست، با حملهی خونسردانهی مردم به سازههای در حال فروپاشی کمونیسم در مجارستان فرضی نشان داده است اما این تمهید نمیتواند بهروشنی هول مخفی و فضای انباشته از توطئه را در این رمان سترگ بازنمایی کند. نوشتم رمان، اما این کلمه را نمیتوان بهسادگی برای نامگذاری مالیخولیای مقاومت بهکار برد. باید این کتاب را منظومهی درههایی نام داد که با رودخانههای سیاه درون خود بهسوی سرنوشتی در حرکتاند که چون اسکلت نهنگی مخفی تمامی یادبودهای گذشته، حال و آینده را به درونش که میانتهی و خاموش است فرو میکشد. متنی که خودش را مخفی میکند. متنی که انکار کلام برای بدلشدن به چیزی است که دیگر ادبیات نیست. برای رویارویی با چنین متنی هم نباید «خواندن» را بهکار برد. کراسناهورکایی این امکان را پیش از آنکه کتاب را در دست بگیرم از من گرفته است. خواندنی در کار نیست. این جنگی فرضی است که در آن خوانندهی فرضی باید در دالانهای خطوط مخفی بماند و به صدای ترد فرو ریختن آوار و صدای درهمشکستن سازههای مسلط گوش بدهد. هرچه هست تصویر، بو، رنگ، مزه، یاد و خنازیر است و برای دریافتن آن باید از خواندن دست کشید. این یک کاردکشی و یک زد و خورد بینتیجه است که مرا با کلهی داغان و لباسهای پاره رها میکند. این الگویی است بسیار هماهنگ با سبک فیلمسازی بلا تار اما روشن است که او نتوانسته است رویارویی شگفت خواننده با مالیخولیا را بازسازی کند. شدنی هم نیست. پس او بسیار عاقلانه تنها یکی از درههای روندهی مالیخولیا را به من نشان میدهد.