محسن توحیدیان ▪️
«زمان دست دوم» نتیجهی ده سال کوشش پیوستهی سوتلانا آلکسیویچ و سفرهای او در شوروی سابق و یافتن آدمهایی است که از دوران شوروی و پساشوروی سخن میگویند.
در سال ۱۹۱۷ پس از انقلاب روسیه پایههای آهنین حکومت تزارها فرو ریخت و اتحاد جماهیر شوروی سر برآورد. انقلاب، پایههایش را بر سه اصل «صلح، نان و زمین» استوار کرد تا مگر تیرهروزیهای مردمی فرورفته در قحطی، جنگ و فلاکت به پایان برسد. انقلاب اکتبر اما آن چیزی نبود که مردم سرزمین پهناور روسیه انتظارش را میکشیدند. کشوری که میتوانست در مسیر پیشرفت و ترقی قرار بگیرد، در چنگال یکی از مخوفترین و خبیثترین سیستمهای سیاسی تاریخ گرفتار شد. افسارگسیختگانی که انباشته از کینه بودند، یکشبه ستادها را از آن خود کردند و قتل و غارت در سراسر شوروی بهدست کمونیستهای محافظهکار و دموکراتهای اصلاحطلب آغاز شد. روشنفکران خودفروخته و عامل سیهروزی مردم، از جهنمیترین نظام حاکم بر کشور دفاع کردند. مردم روسیه هم که غرق در ابتذال اخلاقی بودند و به چیزی جز منافع لحظهای و مقطعی خود نمیاندیشیدند، مانند یک روسپی، شبی در آغوش کمونیستها و شبی در آغوش دموکراتها به سر میبردند. هنگامی که کولاک انقلاب اکتبر روسیه را در بر گرفت، قتل و غارت و جنایت انقلابیون هم افزایش یافت. چندی بعد لنین به خاطر بیماری از صحنهی سیاسی کشور بیرون رفت و در سال ۱۹۲۴ درگذشت. کشمکشها برای جانشینی او، جز یارگیری، توطئه و دسیسهی افراد بانفوذ علیه یکدیگر، نتیجهای در بر نداشت. تروتسکی، زیناویف، کامینف، بوخارین، استالین و خیلیهای دیگر درگیر نبرد قدرت شدند اما در نهایت تقدیر به راه خود میرفت؛ انقلاب به ورطهی استالینیسم فرو غلتید.
یکی از راویان کتاب میگوید: «فقط یک شهروند شوروی میتواند شهروند شوروی را درک کند.» کتاب زمان دست دوم مجموعهی روایتهایی است بسیار نزدیک به رویدادهایی که در سالهای پیش از انقلاب اکتبر و پس از آن روی داده است. از زاویه دید کسانی که آن دوران را درک کردهاند و تحلیلهای آنان از رویدادهای آن زمانهی پر آشوب ارزشی بسیار بیشتر از نقل خاطره دارد. چنان که نویسنده در پیشگفتار کتاب مینویسد، شاید انگیزهی نوشتن چنین کتابی این باشد که جوانان نسل آینده درک بهتری از کمونیسم، جامعه و کاپیتالیسم داشته باشند:
«نظرسنجیای در خصوص شوروی و کیشپرستی استالین برگزار شد. نیمی از جوانان نوزده تا سیساله بر این باور بودند که استالین «سیاستمدرای بزرگ» بود. در کشوری که در آن استالین کمتر از هیتلر آدم نکشته، بازگشت به کیشپرستی استالین چه معنایی دارد؟ برخی ویژگیهای دوران شوروی مد شده است. به عنوان مثال «کافه شوروی» با نام غذاهای دوران شوروی؛ شکلات و کالباس با مارک شوروی و با طعم و بویی که برای ما حس نوستالژی دارد، در مغازهها پدیدار شده است. البته ودکای شوروی هم جای خود را دارد…»
کاری که آلکسیویچ در زمان دست دوم میکند، همان اسلوبی را دارد که آثار دیگرش دارند؛ بازسازی رویدادهای تاریخی-اجتماعی از دل گفت و گوها و بازنویسی آن گفت و گوها در قالب داستانهایی که از زبان اول شخص روایت میشود. این مونولوگها از آنجا که واگویههایی درونی هم هست، هم ارزش داستانی دارند و هم نمونههایی از یک تاریخ شفاهی درخشان و قابل استنادند. در آثار آلکسیویچ همیشه ناگفتههایی از تاریخ معاصر میتوان یافت که رسانههای رسمی و مسلط سعی در انکار یا لاپوشانی آن دارند. او در کتابهای «آخرین شاهدان» و «زمزمههای چرنوبیل» هم گوشههایی از رنج بیاندازهی قربانیان جنگ و انفجار اتمی را به تصویر کشیده که کم و بیش در هیچ جای تاریخ رسمی نمیتوان نمونهاش را پیدا کرد چرا که تاریخ با رنج انسانها بیگانه است و بیاعتنا به مصائب او به راه خود میرود. در تاریخ نمیتوان صدای گلایهی زنی را شنید که در انفجار اتمی همسر آتشنشانش را از دست داده است یا صدای کودک تنهایی را که گرسنه و زخمی آمدن مرگ را انتظار میکشد. بله. تاریخ را فاتحان مینویسند و فاتحان تنها سر در پی شکوه و افتخار دارند.
سویتلانا آلکسیویچ مبدع تاریخ شفاهی نیست اما پشتکار او در بهکارگیری تاریخ شفاهی برای خلق داستانهای مستند نکتهای است که به آثار او تشخص سبکی داده و آنها را از دیگر نمونهها جدا کرده است. او روش خاص خود را از روستایی در بلاروس آغاز کرد و نتیجهی آن گرد آمدن مجموعهای بود به نام «من از روستا رفتم». کتابی که در سال ۱۹۷۶ باید چاپ میشد اما حزب کمونیسم به خاطر محتوای انتقادی کتاب مانع انتشار آن شد. نخستین کتابی که از آلکسیویچ منتشر شد، کتاب «جنگ چهرهی زنانه ندارد» بود که در سال ۱۹۸۳ به چاپ رسید. این اثر رمانی مستند است که بر اساس گفتوگو با زنانی نوشته شده است که در جنگ جهانی دوم شرکت داشتهاند. زنانی که در شوروی بهعنوان خلبان، پرستار، تکتیرانداز، مترجم و پزشک و… در کنار سربازان دیگر جنگیدهاند. آلکسیویچ در آثار مستندگونهاش اغلب به سراغ کسانی میرود که در روایات تاریخی از قلم افتادهاند. برای نمونه در «آخرین شاهدان» وقایع جنگ را از زاویه دید کسانی روایت کرده که آن زمان کودک بودهاند یا در «جنگ چهرهی زنانه ندارد» به طور خاص سراغ زنان رفته است.