محسن توحیدیان ▪️
• در «پاییزا» یکی از سهگانهی جنگ روبرتو روسلینی (رم شهر بیدفاع، آلمان سال صفر)، اپیزودی هست که در دیر میگذرد. سه کشیش نظامی امریکایی به صومعهای در رم پناه میبرند. جایی که چند راهب کاتولیک سرگرم عبادت به درگاه پروردگارند و روزهای ملالآور دیر را در آرزوی پایان جنگ میگذرانند. کشیشها مهمانان نورسیده را با آغوش باز میپذیرند اما هنگامی که میفهمند یکی از مهمانان پروتستان و دیگری یهودی است، ورق برمیگردد. گویی که مصیبتی نازل شده باشد، سرآسیمه سر در گوش هم میبرند و به ندبه از خداوند رفع بلا میخواهند. کشیش ارشد به صبر و حوصله در موعظهای کوتاه، اصول انسانی را به یاد راهبان میآورد و راهبان به شکرانهی آنکه از جهالت نجات پیدا کرده و سزاوار مهمانی دو روح مسافرند، روزه میگیرند. مسافران چنین لطفی را نیکو میدارند و کشیش ارشد در خطابهای کوتاه میگوید که تا به حال چنین آرامشی را تجربه نکرده است. روسلینی از فاشیزم و سیاهکاریهایش به کلیسا پناه میبرد. در رم شهر بیدفاع، فرانچسکو که مردی لامذهب و خداناباور است، ترجیح میدهد مراسم ازدواجش با پینا را به جای یک فاشیست، کشیشی ایتالیایی برگزار کند.
• در دزد دوچرخه، آنتونیو به دنبال جوانکی که دوچرخهاش را دزدیده است، به کلیسا میرسد. جایی که خیل گرسنگان در انتظار ولیمهی روز یکشنبهاند. آنتونیو و پسرش آنجا به دنبال پیرمردی میگردند که او را آخرینبار کنار دزد دوچرخه دیدهاند و هنگامی که عیسا نمیتواند گرهگشایی کند، آنتونیو به خانهی رمال میرود. رمال به او میگوید یا دزد را فورن پیدا میکنی و یا هرگز پیدایش نمیکنی. آنتونیو همین که پایش را از خانهی رمال بیرون میگذارد، دزد را میبیند و او را تا روسپیخانه دنبال میکند. آنتونیو چراغی را که میبایست در کلیسا میدید در خرابات مییابد و در آشنایی او و کلیسا فضیلت و فیضی نیست. دسیکا مذهب را کنار خرافه و جهل میگذارد با این فرق که برای خرافه در تقابل با مذهب، اندک احترامی قائل است. سالها بعد، پازولینی با فیلم آخرش «سالو» نشان داد که چطور کلیسا در اتحاد کامل با فاشیزم، به مردم گه میخوراند.