محسن توحیدیان ▪️
• احسان خودش را از بلندی سیلویی در شاهرود پایین انداخت. لیلا و مرضیه و زینب خودشان را آتش زدند، علی خودش را دار زد، محمد خودش را در آب انداخت، آنیکی گلولهای در جمجمهاش گذاشت. یکی دیگر شیر گاز را باز کرد و دراز کشید. بچههای انقلاب پنجاه و هفت، گردن و پیشانیْ کبود دارند و بر سینههاشان گلهای رستنی همه سرخ است. بله. نشانههای گذر از دوزخ، همه سرخ و آبی است. نمیدانم کجا رفتند. در دریای اثیر و مکافات فرو شدند و وقتی کسی آستینی برایشان تَر کرد، دیگر اینجا نبودند. میگفتند آنها را در گورستان میگذارند و میگریزند چون فرشتههای عذاب که جوشن از عقوبت دارند، زودتر از همیشه پایین میآیند. برای خواهران و برادرانم، تمام سرزمینها آلوده به زهرِ دشمنی بود.
• ژان پیر لئو، آن پسرک راندهشده در فیلم تروفو، در میانسالی، در یکی دیگر از شاهکارهای کائوریسماکی بهنام «من یک آدمکش قراردادی استخدام کردهام»، دنبال کسی میگردد که کلکش را بکند. بعد از اینکه از کارش اخراج میشود، با سه متر طناب به خانه میرود که خودش را دار بزند و وقتی رُلپلاک نمیتواند بار بدنش را بکشد، دنبال آدمکشی میگردد که او را از شر خودش خلاص کند. میرود سراغ کلهخرابهایی که کار و بارشان همین است. کلهخرابها زور میزنند بیخیالش کنند. نمیتوانند قبول کنند که کسی سفارش کشتن خودش را بدهد. به او میگویند به گیاهها، جانورها و اینجور چیزها فکر کند، اما او تصمیمش را گرفته است. پول را میدهد و به خانه میرود و منتظر آنها میماند. وقتی خیلی منتظر میماند و خبری از آدمکشها نمیشود، میرود بار روبهروی خانهاش و ویسکی مینوشد و همانجاست که عاشق زن گلفروشی میشود. او حالا که مزهی عشق را چشیده، دیگر نمیخواهد بمیرد، اما آدمکشهای کلهخراب آمدهاند و این حرفها سرشان نمیشود. باید هرجور شده ترتیبش را بدهند.
• در نمایی کنایی، ژان پیر لئو به دوربین نگاه میکند، اما دیگر چهاردهساله نیست. پشت سرش دریا نیست. چشمهایش برق نمیزند. به جای پرتوهای حسرتبار نوجوانی، طنابی به گردنش تابیده. پسزمینهی آرام و کفآلود دریا، آپارتمانی دلگیر در لندن است که میتواند میزانسن خودکشی فرانسوی غمزدهای چون او باشد. اما جهان آرام سینمای کائوریسماکی نمیتواند چنین خشونتی را تاب بیاورد. دلنازکی او را پایانی نیست. پس هنری را به دام عشق میاندازد و فکر خودکشی را از سرش بیرون میکند، اما تصویر کنایی آغاز فیلم، تلخ و زهرآگین باقی میماند؛ آینهای برای نسلِ ویران.