محسن توحیدیان ▪️
هیو فرانکلین، «سافرجست»ی بود که در دفاع از حق رای زنان در بریتانیا در سالهای آغازین قرن نوزدهم بارها به زندان افتاد و آنجا دست به اعتصاب غذا زد. سافرجست نامی تحقیرآمیز بود که روزنامهنگار دیلی میل آن را بهجای «زنان مدافع حق رای زنان-WSPU» بهکار برد اما مبارزان حقوق زنان این اصطلاح ستیزهجویانه را پذیرفتند و حتا آن را روی روزنامهشان گذاشتند. آنوقتها اعتصاب غذا پیشینهای نداشت و به همین خاطر برخورد زندان با زندانیانی که اعتصاب میکردند کم و بیش بر مدارا استوار بود. وقتی میدیدند زندانی بیحال است و ممکن است بمیرد او را آزاد میکردند. زندانی آزاد میشد و دوباره همان کارها را میکرد و پلیس مجبور میشد دوباره او را بگیرد. «موش و گربهبازی» اصطلاحی بود که برای آزادسازی و دستگیری دوبارهی زندانیانی بهکار میرفت که دست به اعتصاب غذا میزدند. بعد زندانبانها فکر احمقانهای بهسرشان زد؛ به زندانیانی که اعتصاب غذا میکنند، بهزور تخم مرغ خام و شیر بخورانند. بیشتر زنانی که در جنبش حق رای زنان در آن سالها اعتصاب غذا کرده بودند، تجربهی «زورخوری» داشتند. تجربهی خطرناک و پرهزینهای هم بود چون احتمال خفگی زندانی بسیار بالا بود و پیش میآمد که زندانی واکنشهای ترسناکی نشان بدهد. چند نفری دست و پای زندانی را میگرفتند و معجون تخم مرغ خام و شیر را توی حلقش میریختند. ویلیام بال در اثر خوراندن زوری دیوانه شد و چندنفر دیگر هم خفه شدند. یکی از بارهایی که هیو فرانکلین در موش و گربهبازی از زندان آزاد شد، بههمراه عمویش برای پیگیری پروندهی جنون ویلیام بال کارهایی کرد. هیو فرانکلین از خانوادهای یهودی و ثروتمند بود و میتوانست از موقعیت اجتماعیاش نهایت بهره را ببرد و زندگیاش را بکند اما او زندگیاش را وقف مبارزه برای حقوق زنان کرد. بارها دست به اعتصاب غذا زد و شانس آورد که ترتیبش را با شیر و تخم مرغ ندادند. اعتصاب غذا روشی بود که سیستم پلیس راهکاری برای مبارزه با آن نداشت و پس از انتشار گزارشهای مرگ در رسانهها، آنها ناگزیر به خواستههای زندانیان تن دادند. هیو فرانکلین را بارها آزاد کردند اما او همین که آزاد میشد مبارزه را از سر میگرفت و البته در این راه چندان هم سربهراه نبود. وینستون چرچیل را که آنموقع وزیر کشور بود در قطاری که از بردفورد به یورکشایر میرفت دنبال کرد و با شلاق سگی که دستش بود کتک زد. «این را بگیر برای خنکشدن دل سافرجستها!» او را گرفتند و شش هفته زندانی کردند. بعد که آزاد شد رفت دم خانهی چرچیل و با سنگ شیشهی پنجرهاش را شکست. دوباره او را گرفتند و یک ماه دیگر آب خنک خورد. آنجا بههمراه زنانی که بهخاطر کوشش برای حق رای در زندان بودند دست به اعتصاب غذا زد. وقتی بارها بهزور به او غذا دادند و دیدند نمیتوانند نگهش دارند، آزادش کردند. هیو بهمحض آزادی رفت واگن راهآهن هارو را آتش زد. دوباره او را گرفتند و شش ماه زندانی کردند. او باز هم دست به اعتصاب غذا زد. در مدت شش ماه ۱۱۴ بار بهزور به او غذا خوراندند. این تجربهی هولناک زورخوری او را چنان از پا انداخت که دیگر نگهداشتنش در زندان ناممکن بود. دولت قانونی تصویب کرد که بر اساس آن زندانیان بدحال از زندان آزاد شوند. هیو نخستین کسی بود که با این قانون از زندان آزاد شد چون این قانون را مخصوص او درست کرده بودند. قانون میگفت او تا زمانی که سر حال بشود میتواند بیرون بماند و پس از چندماه باید دوباره به زندان برگردد اما هیو همین که توانست روی پاهایش بایستد از کشور گریخت و تا آغاز جنگ جهانی اول با نام ساختگی هنری فورستر در بروکسل زندگی کرد.