محسن توحیدیان ▪️
سربازانی که در آشویتس و اردوگاههای دیگر محکوم به تیرباران زندانیان بودند، از کشتار بیرحمانهی انسانها آسیب میدیدند. بسیاری از آنان دیوانه میشدند یا به زندگی خود پایان میدادند. شلیککردن روزانه به زنان، کودکان و مردان ناامیدی که در بیپناهی مطلق در برابر آنها میایستادند، تماشای به خون غلتیدن و جانکندنشان سربازها را از درون تهی میکرد. بیخوابی شبانه، رد داغ چشمهای قربانیان روی پیشانی وقتی ساعت خاموشی اعلام میشد و دیدن دوبارهی آن چشمها از نزدیکترین فاصله به روح، وقتی پلکهایشان را میبستند و زیر سنگینی تحملناپذیر پتو پنهان میشدند… ایدهی اتاق گاز و کورههای مردهسوزی از همینجا پیدا شد و برای اینکه سربازها را تا میشد از آسیب روانی دور نگه دارند، وظیفهی هدایت دستههای بزرگ زندانیان به اتاقهای گاز و انتقال اجساد به کورهها را هم به خود یهودیان سپردند. یکی از این یهودیان، مارسل نجاری اهل یونان است که یادداشتهایش از دوزخ آشویتس چند سال پیش پیدا شد و اطلاعات دقیقی از شمار قربانیان و وضعیت عمومی اردوگاه با خود داشت. او به همراه دستهای دیگر از یهودیان، زندانیان را به اتاقهای گاز میبردند. زندانیان به گمان اینکه به حمام آمدهاند، برهنه میشدند. درها بسته و دریچههای گاز سیکلون باز میشد. نیم ساعت دیگر کار تمام بود. جنازهها را بازرسی میکردند. دندانهای طلا را از دهانشان میکندند. موی زنها را میبریدند. چیزهای قیمتی را از لباسهایشان برمیداشتند و بعد آنها را در کورههای مردهسوزی میانداختند.