محسن توحیدیان ▪️
▫️ در پایان چنین گفت زرتشت فصلی هست به نام «شادی» که میتوان آن را «جشن خر» یا «خر-خدابازی» هم نامید؛ زرتشت در غار خود مهمانان محترمی دارد؛ آواره و سایهاش، پاپ، دو پادشاه، زشتترین انسان، خر و کسان دیگر. در نبود زرتشت، مهمانان به پرستش خر سرگرم میشوند و او را غرق ستایشهایی میکنند که بندگان به پیشگاه خدا روا میدارند. خر در پاسخ هر بند از مناجات خالصانهی آنان عر میزند: «آااا-رررری چنین است!» زرتشت چون موسایی که به قوم پرستندهی گوساله میتازد، برآشفته بر آنان هجوم میبرد و از پرستندگان میخواهد تا با او بگویند که چرا در فقدان خدایی که او در آغاز حماسهاش مژدهی مرگش را داده است، رو به پرستش خری بیفضیلت آوردهاند؟ به گمانم پاسخی که پاپ به زرتشت میدهد میتواند تبیینکنندهی سیر حرکتی باشد که در چهار دهه ما را به فلاکت امروز رسانده است. پاپ میگوید آیا گمان نمیکنی که پرستش خر از پرستش هیچچیز بهتر باشد؟ و حالا که خدایی برای پرستیدن نیست، همین که خری هست نباید به ستایش او خشنود بود؟
▫️ فدریکو فلینی در مصاحبهای که ترجمهی آن را نشر فروزان سالها پیش منتشر کرد، میگوید: «فاحشه مادر واقعی ایتالیاییهاست.» آن زمان ساعتها به این حرف رندانه خندیدم. تصویر من از فاحشهی ایتالیایی، زنی گرد و لوند با طبقات چربی و دریدگی ذاتی فواحش سینمای پازولینی بود. همان که در «ماما روما» در حاشیهی شهر برای بچهها میرقصد. اما امشب که در سرگیجهای خفیف به زیر پرتوهای اثیری بهرام دراز کشیده بودم و سقف صادق خانه نمیگذاشت ذرهای از آن جانفشانیها به بدنم برسد، ناگهان دریافتم که مراد فلینی فاحشهی مغموم «شبهای کابریا»ست. همانکه پشت به پرتگاه در انبوه درختان بههمآمده میایستد و مرد عاشقش با کیسهی پولهای او فلنگ را میبندد. بازن میگوید هروقت شبهای کابریا را دیده گریسته است. گمان میکنم من هم درست همانجا که بازن گریسته است، گریسته باشم. اگر تصویر فاحشهی فلینی مادر مغموم شبهای کابریا باشد، ایتالیا طفلی به غایت زیبا و بدعاقبت است. که میگوید که چنین نیست؟ بیشمارند غافلان.