محسن توحیدیان ▪️
موریس والش و یکی دیگر در میخانهای بحث میکردند که همینگوی بهتر است یا فاکنر؟ جک همینگوی، پسر ارنست همینگوی که بسیار به پدرش شباهت میبرد اما تندمزاجیها و اخلاق گه او را نداشت به آنها نزدیک شد و گفت من نویسندهای را میشناسم که از همینگوی و فاکنر بهتر است. او موریس والش است. موریس والش از جا بلند شد و خودش را به جک معرفی کرد. جک هم همین کار را کرد. او موریس والش را شناخته بود و میخواست حرفی زده باشد و شوخطبعیاش را نشان بدهد وگرنه خود والش هم چنین ادعایی نداشت. جک هیکل و قیافه و مهارت در ماهیگیری را از پدرش به ارث برده بود اما مثل او نویسندهی خوبی نشد و خودکشی هم نکرد. در ارتش خدمت کرد و اسیر جنگی شد و بعدها که دخترهایش بزرگ شدند به همه گفتند که پدرشان وقتی بچه بودهاند از آنها سوء استفادهی جنسی کرده است. چجورش را نمیدانم. جک عجب جانوری بود. این چیزها را اولبار دختر دومش، مارگو به زبان آورد و بعد از خودکشی مارگو در ۴۲سالگی، ماریل دختر سوم جک در یک برنامهی تلویزیونی اعلام کرد که پدرش وقتی آنها بچه بودهاند، دو خواهر بزرگترش را آزار میداده است. جک در فرانسه وقتی در جبههی ووش میجنگید، اسیر آلمانها شد و او را به اردوگاه موسبورگ فرستادند. گویا آنجا چیز زیادی برای خوردن به او نمیدادند. به همین خاطر وزنش از ۹۵ به ۶۴ رسید و چیزی نمانده بود بمیرد. وقتی آزاد شد او را به پاریس بردند و به او نشان صلیب نظامی دادند. وقتی جنگ تمام شد، چندسالی در برلین غربی و فرایبورگ زندگی کرد و بعد به امریکا برگشت. کارهای کماهمیتی برای خودش دست و پا کرد اما دست آخر بهخاطر عشقش به ماهیگیری به فروش لوازم ماهیگیری روی آورد. جک ماهیگیر سرشناسی بود و رودخانهای نبود که از آن ماهی قزلآلا نگرفته باشد. جک همینگوی نویسنده بود؟ همان چند کتابی که نوشت، زندگینامههایی بودند که به پدرش مربوط میشد. خاطرات زندگی پدرش را در ۱۹۲۰ در پاریس منتشر کرد. یک کتاب دیگر هم نوشت بهنام «ماجراهای یک ماهیگیر: زندگی من با و بدون بابا» و وقتی مُرد، یک کتاب دیگر از او منتشر شد بهنام «ارزش زندگی: ماجراهای یک ورزشکار پرشور» که آن هم داستانهای زندگیاش بود. او در تورنتو کانادا بهدنیا آمد. در ۴۴سالگی دچار حملهی قلبی شد و اگرچه آن حمله کارش را نساخت، اما ۳۳سال بعد خدمتش رسید. او را در گورستان کچوم کنار ارنست همینگوی، دخترش مارگو، همسر و برادر ناتنیاش گرگوری به خاک سپردند.