محسن توحیدیان ▪️
کلارا، زنی ۶۵ساله، نگاهبان آپارتمانی رو به دریا در «رسیف» برزیل است. همسایگان کلارا خانههایشان را به شرکتی که کارش تخریب و بازسازی خانههای قدیمی است فروخته و آپارتمان را ترک کردهاند اما کلارا که شاهد بالیدن دو نسل از خانوادهی پرجمعیتش در آن خانه بوده است، به تخریب آپارتمان برج دلو رضایت نمیدهد. او در هر نگاه و هربار که به دیوارها و مبلمان خانه نگاه میکند، خانوادهی پرجمعیت و بالیدن تدریجی فرزندانش را میبیند و گوش که میخواباند، صدای هیاهوی شبانهی مهمانیهای بی شمارش را میشنود که به صدای امواج آمیخته میشود. آن خانه برای کلارا تنها مجموعهای از آجرها و مصالح فرسوده و در آستانهی تلاشی نیست. آن خانهای است که در پیرانهسری به هزار زبان با او سخن میگوید و حالا که بچهها ترکش گفتهاند تنها همان خانه است که او را در حلقهی رازورانهی خاطرات نگه داشته است. خانه است که هنوز او را با صفحات موسیقی، عشقورزیهای سر پیری، ترسها و خوشیهایش از دسترس جامعهی پرغوغا پنهان میکند. خانه، برج دلو، آخرین سنگر کلاراست. مزدوران شرکت معروف بازسازی مسکن هر کاری میکنند تا مقاومت این زن یکدنده را بشکنند اما او که خود را پاسدار خاطرات آن خانه میداند و در هر لحظه میتواند خاطرات عشقبازیهای عمهی بزرگش و خودش را در گوشه گوشهی آن خانه به یاد بیاورد، به جای پذیرفتن پیشنهاد شرکت بازسازی، میدهد نمای آپارتمان را از نو رنگ کنند. کلارا منتقد سرشناس موسیقی است و جز آن خانه، در محلههای دیگری هم خانه دارد، اما احساس او به برج دلو چیزی بیشتر از احساس یک انسان به لباس یا ماشینش است. برج دلو، پوستِ کلاراست. زنی که یکی از پستانهایش را در جنگ با زمان درباخته است نمیتواند بگذارد چند عمله اکرهی بیریخت و کودن پوستش را هم با قساوت تمام بکنند و دور بیندازند. کلارا بدون برج دلو گذشتهای ندارد. او نگاهبان خاطره در جنگ فراموشی است. در آغاز فیلم که در ۱۹۷۹ میگذرد، کلارای جوان (با بازی باربارا کولن) با اینکه پستان چپش را از دست داده است، سال نو را در کنار خانوادهاش جشن میگیرد و در ۲۰۱۶ (با بازی درخشان سونیا براگا) بیوهای تنها و منزوی است که الکل مینوشد، با دوستانش بیرون میرود و گاهی مردی جوان را به خانه میآورد. نمایش جوانی و پیری کلارا مخاطب را در فرمی قرار میدهد که بیاراده با کلارا احساس نزدیکی و همدردی کند.
* برج دلو بیآنکه خواسته باشد شعاری سیاسی سر دهد، فیلمی سیاسی است که به شکلی نمادین جامعهی رو به انحطاط برزیل را در بستری دراماتیک و سرشار از طعنه نشان میدهد. زمان انتشار آن نیز یکی از دلایلی بود تا اکران فیلم به خیر و خوشی برگزار نشود. فیلم در برزیل و خارج از آن هیاهوی بسیار به پا کرد. دستاندرکاران فیلم در جشنوارهی کن و در مراسم اکران آن پلاکاردهایی به دست گرفتند و فقدان دموکراسی در برزیل را فریاد زدند. دولت برزیل هم به تلافی، فیلم را از هشتاد و نهمین جشنوارهی فیلم برزیل کنار گذاشت و خواستار تحریم آن شد. منتقدان برزیلی اما دهمین فیلم مندونچا فیهو را فیلمی در خور ستایش و مهم دانستند و مطبوعات بسیار دربارهی آن نوشتند. برج دلو ده جایزهی مهم سینمایی را به دست آورد.