محسن توحیدیان ▪️
• نوشتن باید چون دانستنِ دوبارهیِ آتش باشد. نه آن آتش که از برخوردن و افتادن و سایش پیدا شود، که آتشی واژگون، پنهان در دل کوه یخ. عمری شکافتن و آبکردنِ باطنِ یخ، به آتشی میرساند که آنجا میسوزد اما نمیسوزاند. دستیازیدن به چنان آتشی، شگفت است، چوبهی آتشی که ماری زرین بر آن تابیده است، وه چه ماری سترگ، برکشیده از اعماق زمهریر، اما دستی که میتراشد، خود شعلهای است که در آینه میتراود. پس نویسنده باید سگی باشد، بویندهی آبها، بویندهی خاکها و جهتها. گریزانام من از نویسندگانِ «توسط»، نویسندگانِ «علیرغم»ِ کوفت، نویسندگانِ همان همیشگی و گربهگانِ لیسندهی سفرهی دیگران. عزیز است گفت بنیامین که میگوید: «زندگی نویسندگی یعنی هستیداشتن زیر پرچم خرد ناب، همچنان که روسپیگری یعنی هستیداشتن زیر پرچم جنسیت!» این همان نشانه است که آوای خندهناک بر چوبهی آن میشکند. این است آن آوا، آن پذیرندهی دریاها که به گروه پرندگان لاشهخوار اعتنا نمیکند.
• مرامِ رمه، راهسپردن در دستههای کوچک و بزرگ، و مشق حسادت بر علف است. شاعران، نویسندهگان، هنروران و صنعتگران نیز چنیناند. و همسایهگان که بر سایهی هم میژکند. آن جنبنده را دوستتر دارم که در جستجوی آب به تپههای خالی میرود. آن نجیبِ بیسایه را رفیقام که بالا میرود و بر ترازِ پستِ رمندهگان خنده میزند.