محسن توحیدیان ▪️
(برای سعید اسکندری)
ما بر اثر تو درگذشتهایم
و از این است
که مرگمان نیست
آه ای که دیدهای ماهیان پرنده را
در آبهای وهمِ باروک
که بر چشمان فلیباس میدمیدهاند
ای که جویدهای تو نیز
به دندان گس
گل عمر اسفندیار را
آه ای که به نام میشناسمت
اما هنگام که پیش میآیی
دندانها بر دهانم آب میشوند…
بر ما بخواه
که پیش از صبح فساد
شبدری
بر شانههایمان روییده باشد.