محسن توحیدیان ▪️
• وقتی بچهای بهدنیا میآید، باید به او فهماند که عدالت و برابری را ذهن میسازد. مثل باقی چیزهای دیگر. بیرون از ذهن، هیچکدام از اینها وجود ندارد. عشق، دوستی، وفاداری، آزادی و هر مفهوم بشری دیگر، ساختهی این دستگاهِ الکتریکیِ عجیبِ زیرِ جمجمه است که خون میخورد و انتزاع میسازد. آن بیرون، هرچه هست، گردش بیانجام ماده در کهکشانهای بیپایان است و جز ما که این دانهی رنج را به جمجمه میکشیم، هیچ موجود دیگری انتظار این چیزهای سبکسرانه را از جهان ندارد. بله. بیمایه بر صدر مینشیند، آزاده زندان میکشد و شاعر بر دار میرود و هیچ دستگاهی نمیتواند این تباهی و بیداد را دگرگون کند. آنها که اراده کردند در ساز و کار جهان دست ببرند و این انتزاع مرموز را به آن غالب کنند، دین، طنابِ دار و بمب اتم ساختند و ترتیب میلیونها نفر را دادند.
• شبه علم را دوست دارم. هرجا کسی هست که دروغی سر هم کند، من به او گوش میدهم. هرکس بتواند جالبترین شایعهها را بسازد، من به او درود میگویم. شبه علم، بله، همان چشمهای که از آن مینوشم. همان ابر کومولوس مهیبی که زیر سایهاش دوش میگیرم و آبچکان و رها شده به بستر نیمهشب باز میگردم. پیامبر رسمی من همان دانشمند خلوضع و نخالهای است که با چراغ آباژور خانهاش اشعهی بارمیس میسازد و آینهاش را روی پشتی کاناپهاش میگذارد تا در جهانهای موازی نظر کند. سر من سیاهچالهای است برای آمدن آنها و شانهام آن سحابی شکستهای است که بر آن پا میگذارند تا به جهانهای چرخان بالا بروند. هرکس غریبترین شایعهها را بسازد، من به او درود میگویم. هرکس منبع انتشار خبرهای جعلی باشد، من بر او نماز میبرم و قبلهی من خانهی اوست.