محسن توحیدیان ▪️ (برای سعید اسکندری) ما بر اثر تو درگذشتهایم و از این است که مرگمان نیست آه ای که دیدهای ماهیان پرنده را در آبهای وهمِ باروک که بر چشمان فلیباس میدمیدهاند ای که جویدهای تو نیز به دندان گس گل عمر اسفندیار را آه ای که به نام میشناسمت اما هنگام که … بیشتر بخوانید “بر اثر تو” »
برچسب: سعید اسکندری
شعرهایی از سعید اسکندری بهیاد برادر درگذشتهاش احسان شانههای من ویران مشو تنها دمی پریشان شو پنهان شو ای یاد! پریشان که میشوی در باد باران تمام میشود و شانههای من آرام میگیرد. ▪️▪️▪️▪️▪️▪️ در تراس تنهایی جوانمرد بود و جوان مرد بود و دیگر نیست گشادهدست و شکیبا مغرور و بی … بیشتر بخوانید “در تراس تنهایی” »
محسن توحیدیان ▪️ درنگهایی در شعر سعید اسکندری سعید اسکندری شاعر تصویرهاست. هر شعر او یک تابلوی نقاشی است. چنانکه عنوان شعر آغازین دفتر دوم او «طرحی برای یک نقاشی» است باید گفت که هر شعر او میتواند طرحی برای یک نقاشی باشد. چنانکه انگار نقاشی به کلمه روی آورده است؛ «ایستاده در سراب و … بیشتر بخوانید “سر در دالانهای بیدلیل” »
دیوانهام دیوانهام، که این پری به خواب من آمدمهتابی مسافرخانه از بنفشه و شببوسرشار بود وآبشاری که فرومیریختاز پیچک گلهای یاسدر هوا معلق مانداز زیبایی پریدم و ماه دوهفتهپشت پنجره کامل بوددیوانهام؛ که این پری بهخواب من آمد. ▪️▪️▪️▪️▪️▪️ تاریخ تلخ روح کاری از کلام بر نمیآید کاری نمیکنند الکل و افیون این نشئهی شفیق … بیشتر بخوانید “سه شعر از سعید اسکندری” »