داستان
نگاهی به داستان تجسم شوربختی اونهتی ▪️ داستانهایی را که در بندرگاهها میگذرند دوست دارم. داستانهای بندر بیقرارم میکنند. همیشه چیزی جادویی و کسالتبار در آنها هست. غمی که موجهای بیامان دریا نمیتوانند آن را با خود ببرند. تاشی از جادو و خیال که افقِ بعیدِ ممتد در روزهای آرام با خود دارد. وهمی که … بیشتر بخوانید “تجسم شوربختی” »