ترجمه
ترجمهی محسن توحیدیان دو خورشید دو خورشید خاموش میشوند، خدایا امان بده! یکی در آسمان و دیگری در سینهام چگونه میتوانند آرامام کنند؟ هنگامی که دیوانهوارم سوزاندند؟ هر دو سرد میشوند و دیگر چشمها را نمیزنند! و آنکه گرمتر است، پیشتر میمیرد. ۶ اکتبر ۱۹۱۵ روان فریبات نمیدهم، در خانهام خدمتکار نیستم، شرابی … بیشتر بخوانید “هشت شعر از مارینا تسوتایوا” »
+۱