داستان
محسن توحیدیان ▪️ دربارهی داستان «مهمان» نوشتهی آلبر کامو ترجمهی احمد گلشیری «دارو»، آموزگار مدرسه، از پنجرهی کلاس میبیند که دو مرد در دشت برفپوش، شیب ملایم تپه را بهسوی او بالا میآیند. یکی سوار است و دیگری با طنابی به دستهایش بهکندی از پی اسب میآید. بهخاطر بارش سنگین برف، مدرسه تعطیل شده و … بیشتر بخوانید “مهمانِ مدرسه” »