⌘ هنگامی نوشتن آغاز کنید که در رگها چیزهایی بیشتر از خون جاری است؛ آهن، نمک، کهربا و میخک. و ستارگان مرده، خیابانهای باریک، ایوانهای کوتاه و بارانهای فرسوده. ورنه از نوشتن پرهیز کنید. بگذارید نوشتن، «رهایی» باشد نه زندان دیگری. نوشتن را بگذارید چمنزاری بماند که در آن بادها لانه دارند. اگر نوشتن برای … بیشتر بخوانید “من جام جمام” »
دسته: یادداشت
یادداشت
یادداشت
• ای گلفروشِ شانهسنگی، ای مردِ نیک که در پناهِ زالوها و آدمخوارهای پاساژِ علاءالدین رُستهای، میخواستم بگویم که پدر اشک میفشاند و ناودانهای عصر آبان خون میبارند. میخواستم بدانی که ژاندارمها و پاسبانهای خیابان عمران که برای بردنش میآیند، زیر سبیلهای گشن میخندند و شیشهها همه از شَک میشکنند. و میریزند در جوی تقلا، … بیشتر بخوانید “گلفروش شانهسنگی” »
یادداشت
⌘ دهشتِ بزرگِ زیستن در کهشکانِ راهِ شیری این است: آنکه بر گردنِ بیگناهان کارد میکشد، همان کودکی است که در گهواره میخندد. آنکه به شکنجه و کشتن فرمان میدهد، همان طفلِ شیرخوارهای است که در گهواره تاب میخورد و او را عروسکی و پستانکی است. این بالاترینِ دهشتهاست. دستهی تبر، روزگاری دانهای کوچک بوده … بیشتر بخوانید “دستهی تبر” »